حالا دوباره برگشتهایم سر خط، تیم ملی انتظارات برای قهرمانی در آسیا را چهار سال دیگر تمدید کرد و دوباره همان بحثهای همیشگی شروع شده است. بحثهای قدیمی و کلیشهای مشکل فوتبال ایران در فوتبال پایههاست، باید مشکلات فوتبال ایران را ریشهای حل کرد، وقتی زیرساختها را نداریم، چرا باید انتظار قهرمانی داشته باشیم، چه چیزی به این تیم ملی دادیم که قهرمانی را از آنها میخواهیم…
حرفهایی که هر چهار سال یک بار بعد از حذف تیم ملی در آسیا، یا جام جهانی یا ناکامی امیدها در رسیدن به المپیک از زبان کارشناسان در رادیو، تلویزیون و مطبوعات شنیده میشود.
ما دوباره در راه رسیدن به قهرمانی ناکام ماندیم، یک بار با قلعهنویی در نیمهنهایی، یک بار با کیروش در نیمهنهایی، چند باری هم حذف در مرحله یکچهارم، ما را به نرسیدن و نچشیدن طعم اصیل پیروزی عادت داده است. حقیقت ماجرا را هم که بخواهیم، فوتبال ایران چیز زیادی به تیم ملی نداده که از ملیپوشان قهرمانی را طلب کند، تدارکات ضعیف، فوتبال پایهی ضعیف، سطح فنی پایین لیگبرتر، لژیونرهایی که جز یکی دو نفر، حتی آنها هم در تیمهای خاصی عضو نیستند. یک قدم هم که فراتر برویم، سطح فنی نیمکت نسبت به رقبای دیگر، باعث میشود تا ما بپذیریم که حذف ما به شانس مربوط نیست، بلکه این کارنامهای است که حاصل چند سال بیتوجهی به بخشهای مختلف فوتبال ملی بوده است.
اگر در فوتبال موفقیت میخواهید باید به زیرساختها توجه ویژهای داشته باشید، بهعنوان مثال شهر دوحه، حداقل ده استادیوم تراز بینالمللی دارد، بدترین ورزشگاهی که در این تورنمنت از آن استفاده شد، همان ورزشگاه خانگی الدحیل بود که آن هم از بیشتر ورزشگاههای ایرانی بهتر بود.
در تهران که نه، در کل ایران ما این اندازه ورزشگاه نداریم، یک تیم در چمن مصنوعی بازی میکند، تیم دیگر در چمنی آنقدر طبیعی بازی میکند که بخشهایی از آن باتلاق شده است. کیفیت آزادی را هم که همین چند وقت پیش همگی دیدند. اگر به تعداد این ورزشگاهها، کمپها و زمینهای تمرینی را اضافه کنیم، به عدد سرسامآوری خواهیم رسید. شهری که توانسته میزبان ۳۲ تیم در جامجهانی باشد و برای هر تیم یک کمپ تمرینی با زمینهای چمن متعدد تدارک ببیند، نشان میدهد که تا چه اندازه در زیرساخت پیشرفت کرده است. اما در ایران، هر سال استقلال و پرسپولیس در حسرت یک زمین چمن مطلوب میسوزند و میسازند، کمپ نه، ما در ایران فقط در حسرت یک زمین چمن زندگی میکنیم.
اما همه چیز فوتبال زمین تمرین و زیرساخت و لجستیک نیست، که اگر بود، هر بار در نیمهنهایی باید شاهد رقابت تنگاتنگ عربستان، قطر، امارات، ژاپن، کرهجنوبی، استرالیا و حتی چین میبودیم، اما همین تیمها در مرحلههای گروهی و در اولین دور حذفی کنار رفتند و در نهایت در میان هشت تیم باقی مانده در تورنمنت، از میان تیمهای با زیرساخت مناسب، کرهجنوبی، ژاپن، استرالیا و قطر باقی ماندند، کره با شکست استرالیا و قطر با شکست ازبکستان راهی نیمهنهایی شدند و در نهایت قطر فینالیست شد. عربستان با ورزشگاههای بینظیری که در اختیار دارد، یا در حال ساخت آنهاست، به دست کرهجنوبی حذف شدند، ژاپن و نقشه راه پنجاه سالهای که گوش دنیا را کر کرده بود، در یک بازی یکطرفه، به قول خبرنگار ژاپنی توسط ایران نابود شد. از امارات و چین و مابقی هم حرفی نزنیم بهتر است.
در سمت مقابل، ایران، تاجیکستان، ازبکستان و اردن که هیچکدام زیرساختی در تراز بینالمللی نداشتند در میان هشت تیم نهایی حاضر شدند و ایران و اردن به نیمهنهایی رسیدند و در کمال ناباوری، اردن حتی فینالیست جام ملتهای آسیا هم شد. پس سهم زیرساخت چه میشود؟ نیاز است یا اهمیتی ندارد؟
از زیرساخت که گذر کنیم، بحث نیروی انسانی اهمیت ویژهای دارد، اینکه در فوتبال پایه و در ادامه در لیگهای فوتبال مسیری ساخته شود که در نهایت خروجیاش به تشکیل تیمهای ملی قدرتمند منجر شود. در این فاز بدونتردید ژاپن و کرهجنوبی سالها از فوتبال آسیا جلوتر هستند. در اسکواد ۲۶ نفره ژاپنیها که شامل چهار دروازهبان هم میشد، بیست لژیونر وجود داشتند که از میان آنها فقط یکنفر در قطر لژیونر بود و مابقی در تیمهای مطرح و نامآشنای اروپایی عضوی ثابت از تیمشان بودند.
اندو از لیورپول، تومیاسو از آرسنال، مینامینو از موناکو، اوسهدا از فاینورد، مائدا از سلتیک، میتوما از برایتون، کوبه از سوسیهداد و دیگر بازیکنان ژاپنی از اروپا راهی قطر شدند تا ژاپن را برای بار پنجم قهرمان کنند، اما آنها با بهترین زیرساختها در آسیا، بینظیرترین برنامه توسعه در فوتبال آسیا، بدون مشکلات مالی و با بهترین نیروی انسانی، در مقابل ایران شکست تلخی را تجربه کردند. یا کرهجنوبی که نه در نیروی انسانی و نه در زیرساخت از ژاپن دستکمی نداشت، به دست اردنیها حذف شدند. پس چه نتیجهای باید گرفت؟ نیروی انسانی مهم است یا نه؟ اگر مهم است چرا ژاپن و کرهجنوبی دستشان از جام کوتاه ماند و اردن و قطر فینالیست شدند؟
یکی دیگر از مسائلی که این روزها زیاد شنیده میشود، اعتراضها از هر سو به کادرفنی تیم ملی است. اینکه برای تیم ملی باید از سرمربی صاحبنام خارجی استفاده کرد و نباید بهترین نسل فوتبال را به امیر قلعهنویی و کادر ایرانیاش میسپردیم. طبیعی است که هر چه سرمربی بادانشتر، باتجربهتر و خوشنامتر باشد، برای هر تیمی بهتر خواهد بود. یعنی بعید است شما نامهای بزرگی چون مورینیو، آنچلوتی، گواردیولا یا حتی همین مانچینی را به قلعهنویی بدهید و او انتقادی از آنها داشته باشد. اما مگر در همین جام، سرمربیان بزرگ با قراردادهای چند میلیون دلاری و کادرهای بزرگشان کنار نرفتند؟ مانچینی با قراردادی سرسامآور، با کادری که یحیی توره بخشی از آن بود و حتما دستمزد خود توره، از کل کادرفنی ایران بیشتر بود، حتی نتوانست تیمش را به جمع هشت تیم برتر برساند.